ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تنها خاصیتی که فیزیک و ریاضی داشت این بود که از تمام دانشمندا متنفر شدم
سر چهار راه پشت چراغ قرمز بودم ...
کودکی دوان دوان سمتم آمد و گفت:
- آقا آقا ... چسب زخم نمیخواین؟ ارزون میفروشما ...
لبخندی زدم و گفتم:
- اگه تمام چسب زخمهایت را هم بخرم نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو ...
کودک نگاهم کرد و گفت : خفه شو بگو پول ندارم دیگه زر فلسفی برامون نزن ،انتر
تو کافی شاپ دختره بستنی میذاشت دهن پسره :)
پسره هم لبخند میزد :|
منم بلند شدم بستنی گذاشتم تو دهن پسره لامصب زد تو گوشم !!! :|
پسره شبیه نیمرخ چنگاله ..
هر وقت بهش میگــی کجا بودی ؟ میگه باشگاه بدنســازی !! :|
تنها خاصیتی که فیزیک و ریاضی داشت این بود که از تمام دانشمندا متنفر شدم


























الان تو چته با من داری دعوا میکنی؟
خوش خنده باشی
آخرى باحال بود
ممنون
man asheghe akhariam
مثه من
خنده ام گرفت!!!
تو از دانشمندا متنفری؟؟؟؟؟
خوشحالم که خندیدین.
نه بابا من غلط بکنم